تاییدن بس بودن، برآمدن کار ساختن بس شدن، کافی بودن، از عهده کسی بر آمدن: شما بجمله عرب یکی را کفایت کنید، از عهده اجرای امری بر آمدن: مسعود... جزما فرمان داد ک این مهم ترا باید کفایت کرد والی جز از اطاعت چاره ندیدتاییدن بس بودن، برآمدن کار ساختن بس شدن، کافی بودن، از عهده کسی بر آمدن: شما بجمله عرب یکی را کفایت کنید، از عهده اجرای امری بر آمدن: مسعود... جزما فرمان داد ک این مهم ترا باید کفایت کرد والی جز از اطاعت چاره ندید
آن کبوترشان ز بازان نشکهد باز سر پیش کبوتر شان نهد (مولانا) پاس داشتن نواختن پاس داشتن رعیت و غیره را، نگاهداشتن حق کسی را، توجه کردن، تعظیم کردن احترام کردنآن کبوترشان ز بازان نشکهد باز سر پیش کبوتر شان نهد (مولانا) پاس داشتن نواختن پاس داشتن رعیت و غیره را، نگاهداشتن حق کسی را، توجه کردن، تعظیم کردن احترام کردن
نوشتن تحریر کردن: (تا نوبت وراثت به یعرب بن قحطان رسید اول کسی بود که بخط عرب کتابت کرد)نوشتن تحریر کردن: (تا نوبت وراثت به یعرب بن قحطان رسید اول کسی بود که بخط عرب کتابت کرد)